گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر عاملی
جلد پنجم
سوره ي حجر



اشاره
29- بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -قرآن- 1
[ [سوره الحجر [ 15 ]: آیات 1 تا 27
37 الر تِلکَ آیات الکِتاب وَ قُرآن مُبِین [ 1] رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَو کانُوا مُسلِمِینَ [ 2] ذَرهُم - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
صفحه 130 از 240
261 ما تَسبِق مِن أُمَّۀٍ - یَأکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِم الَأمَل فَسَوفَ یَعلَمُونَ [ 3] وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلاّ وَ لَها کِتاب مَعلُوم [ 4] -قرآن- 1
أَجَلَها وَ ما یَستَأخِرُونَ [ 5] وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَیه الذِّکرُ إِنَّکَ لَمَجنُون [ 6] لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَ ۀِ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 7] ما
351 وَ لَقَد أَرسَلنا مِن قَبلِکَ فِی - نُنَزِّل المَلائِکَۀَ إِلاّ بِالحَق وَ ما کانُوا إِذاً مُنظَرِینَ [ 8] إِنّا نَحن نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ [ 9] -قرآن- 1
شِیَع الَأوَّلِینَ [ 10 ] وَ ما یَأتِیهِم مِن رَسُول إِلاّ کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ [ 11 ] کَذلِکَ نَسلُکُه فِی قُلُوب المُجرِمِینَ [ 12 ] لا یُؤمِنُونَ بِه وَ قَد خَلَت
328 لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَت أَبصارُنا بَل نَحن قَومٌ - سُنَّۀُ الَأوَّلِینَ [ 13 ] وَ لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیه یَعرُجُونَ [ 14 ] -قرآن- 1
مَسحُورُونَ [ 15 ] وَ لَقَد جَعَلنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرِینَ [ 16 ] وَ حَفِظناها مِن کُل شَیطان رَجِیم [ 17 ] إِلاّ مَن استَرَقَ السَّمعَ
365 وَ جَعَلنا لَکُم فِیها - فَأَتبَعَه شِهاب مُبِین [ 18 ] وَ الَأرضَ مَدَدناها وَ أَلقَینا فِیها رَواسِیَ وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل شَیءٍ مَوزُون [ 19 ] -قرآن- 1
مَعایِشَ وَ مَن لَستُم لَه بِرازِقِینَ [ 20 ] وَ إِن مِن شَیءٍ إِلاّ عِندَنا خَزائِنُه وَ ما نُنَزِّلُه إِلاّ بِقَدَرٍ مَعلُوم [ 21 ] وَ أَرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنزَلنا مِنَ
السَّماءِ ماءً فَأَسقَیناکُمُوه وَ ما أَنتُم لَه بِخازِنِینَ [ 22 ] وَ إِنّا لَنَحن نُحیِی وَ نُمِیت وَ نَحن الوارِثُونَ [ 23 ] وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَقدِمِینَ مِنکُم وَ لَقَد
440 وَ إِن رَبَّکَ هُوَ یَحشُرُهُم إِنَّه حَکِیم عَلِیم [ 25 ] وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن صَلصال مِن حَمَإٍ مَسنُونٍ - عَلِمنَا المُستَأخِرِینَ [ 24 ] -قرآن- 1
200 [ صفحه 288 ] معنی لغات: ذر- هم- یعنی رها کردن و مصدر آن - 26 ] وَ الجَ ان خَلَقناه مِن قَبل مِن نارِ السَّمُوم [ 27 ] -قرآن- 1 ]
[وذر] بفتح واو است ولی بمعنی پریدن چیزي و جراحی کردن زخم است و بمعنی رها کردن استعمال نشده است فقطّ مضارع و امر
باین معنی استعمال شده است، یلههم- از مصدر الهاء بمعنی مشغول کردن، از ناتوانی رها کردن، لوما- امام فخر از فرّاء و زجّاج نقل
تبدیل شده است مثل « لوما » با میم در « لو لا » بمعنی اگر نه و چرا استعمال میشود و لام در « هلّا » و « لو لا » کرده است: اینکه کلمه با
که از خلّت بمعنی دوستی است، شیع- جمع شیعه تابع و پیرو، دسته. بروج- جمع برج بمعنی « هو خلمی و خلّی » و « خاللته و خالمته »
منزل و مسکن عالی و با قدر و قیمت، و قسمتهاي مسیر ماه و خورشید که بروج دوازده گانهي حمل و ثور و جوزا باشد باصطلاح
قدیم. شهاب- مادّهي روشن و خیره کننده چشم مولود از آتش، که باصطلاح تیر شهاب که شب دیده میشود، و بقول میبدي در
کشف الأسرار: شاخی آتش. صلصال- گل خشک شدهي صدادار که چون بر هم بخورد مثل سفال صدا میکند. حمأ- گل سیاه
ترجمه: بنام خداي رحمان و رحیم، 1 الف لام راء اینکه که پیغمبر براي شما [ .« الحماء المسنون المنتن » [: رنگ. مسنون- [قاموس
صفحه 289 ] میخواند آیات کتاب است و قرآن که وسیلهي نموداري مشکلات است. یا [از همین الف لام و راء دیگر حروف فراهم
شده است اینکه آیات کتاب که قرآن است و وسیله نموداري مشکلات] 2 اي پیغمبر فاصلهاي نخواهد شد که اینکه کافران آرزو
کنند: ایکاش مسلمان بودیم و گرفتار نمیشدیم 3 ولی تو آنها را بخود گذار که بخورند و بهره برند و در کار آرزوي خود باشند تا
عاقبت خبردار شوند 4 چنانکه ملل دیگر نیز بوقت معیّن خود هلاك و نابود شدند 5 چون در هیچ دسته مردمی اجل آنی زود و دیر
نمیشود 6 اینکه مردم میگویند تو دیوانهاي 7 چون اگر با خردي و راستگو چرا ملائکه نیاوردي! 8 البتّه ملائکه میآیند آنگاه که
حقایق بیمهلت و فرصت بجلو چشمشان نمودار شود 9 و ما که اینکه قرآن و یادآوري را براي تو فرستادیم، خود آنرا نگهبانیم 10
[و بیهوده سرائی مردم اثر ندارد] 11 چنانکه براي ملتهاي پیشین قبل از تو پیغمبر نیامد مگر آنکه آنها مسخره میکردند 12 اینکه
چنین است دلهاي مجرم که حق نمیپذیرد 13 و روش گذشتگان نیز همین بوده است 14 که از خدا و آدمگري بدور باشند بطوري
که اگر دري بآسمان گشوده شود و بآن بالا روند 15 گویند چشم ما را بستهاند و جادو شدهایم 16 با اینکه اینکه بروج آسمان [و
تقسیمات دوازده- گانهي دورهي سال ماه و خورشید] بقدرت ما و آفریدهي ما است و براي مردم که از زمین مینگرند زینت دادیم
و آرایش 17 و محفوظش ساختیم از شرّ و بداندیشی هر شیطان و مخالف نظم و حقیقت 18 جز آنکه استراق سمعی باشد و
اندیشهي خبر گیري که در پی آن شهابی است و آتشی خیره کننده که نمودار میشود و نابود میکند 19 و نیز بقدرت ما است اینکه
زمین گسترده با کوههاي همانند لنگر کشتی و انواع گیاه باندازههاي معیّن در آن رویانده 20 که زندگی شما وابستهي آن است و
هم آنچه از خوراك و روزیش خبر ندارید 21 و بدانید مخزن و اندوختهي هر چیز بقدرت ما است که باندازهي معین فرود میآوریم
صفحه 131 از 240
22 و بیندیشید که بادها را براي آبستنی درختان معیّن کردیم و از آسمان باران دادیم تا سیرابتان کردیم با اینکه خود در آن
اختیاري ندارید و نتوانستهاید چیزي اندوخته کنید 23 البتّه هر مرگ و [ صفحه 290 ] زندگی باختیار ما است که وارث همهي
موجوداتیم 24 و از گذشته و آیندهتان خبر- داریم 25 اي محمّد پروردگار تو همهشان را محشور و سر جمع میکند چه او حکیم
است و علیم 26 چون آدم را از سفالهي گل گندیده پدید آوردیم 27 و پیش از آن دسته جن را که مخلوق نادیدهي شما است از
1 عموم مفسّرین سخن در حروف مقطّع اوائل سور را محوّل باوّل تفسیر خود « الر » : آتشی آفریدیم افروخته و بیدود. سخن مفسّرین
1 طبري: یعنی «ٍ تِلکَ آیات الکِتاب وَ قُرآن مُبِین » 20- کردهاند چنانکه ما هم در اوّل کتاب از آن مفصّل بحث کردیم. -قرآن- 15
46 مجمع: یعنی اینها آیات کتاب و - اینکه آیات، آیات کتابی است که پیش از قرآن بوده است مثل تورات و انجیل. -قرآن- 1
2 مجمع: « رُبَما یَوَدُّ » . آیات قرآن ممّیز میان حق و باطل است. کشف: یعنی اینکه حروف آیات کتابی است که قرآن مبین است
3 مجمع: از علی علیه «ُ وَ یُلهِهِم الَأمَل » 17- بزیادتی تاء قرائت شده است. -قرآن- 1 « ربّتما » با تشدید و تخفیف باء و « ربما » کلمهي
السّلام نقل شده است: دو چیز بیشتر موجب خوف از عاقبت است، 1- پیروي از هوي و هوس، 2- طول امل و آرزوي دور و دراز،
چون اولی انسان را جلوگیر از حق و تمیز درست از نادرست میشود، و دوّمی آخرت از یاد انسان میبرد و توجّهی بعالم دیگر خود
4 فخر: چون در آیت جلو تهدید شده است که کافران چند روزي «ٌ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلّا وَ لَها کِتاب مَعلُوم » 26- نمیکند. -قرآن- 1
بخورند و زندگی کنند و سرگرم آرزوهاي خود باشند، در اینکه جمله یادآوري شده است که اگر اینکه دسته مردم آسوده میمانند
یا » 59- براي آن است که اجل هر دسته و مرگ هر کس کتاب و نوشته معیّن دارد و سرنوشت بوقت خود خواهد رسید. -قرآن- 1
6 فخر: از جملهي اوّل: دو معنی استفاده میشود: 1- از نظر مسخره و استهزاء میگویند: اي «ٌ أَیُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَیه الذِّکرُ إِنَّکَ لَمَجنُون
71 [ صفحه 291 ] الیکم - انّ رسولکم الّذي ارسل -قرآن- 1 » کسیکه قرآن، باو نازل شده است، مثل سخن فرعون براي موسی
یعنی پیغمبري است و پیشوائی دیوانه، 2- یعنی اي کسیکه خود را چنان میپنداري که قرآن بدو نازل شده است، جملهي « لمجنون
دوّم نیز دو معنی دارد: اوّل: یعنی اضطراب و تغییر حالی که در پیغمبر هنگام نزول وحی مشاهده می- کردند گمان میکردند حال
وَ یَقُولُونَ إِنَّه لَمَجنُون وَ ما هُوَ إِلّا ذِکرٌ » دیوانگی است چنانکه در آیت دیگر براي جلوگیري از اینکه جور خطا گفته شده است
278 آنها میگویند: تو دیوانهاي، با اینکه اینکه قرآن وسیلهي تذکیر مؤمنین است و معلوم است که - یعنی: -قرآن- 204 « لِلعالَمِینَ
اینکه جملهي دوم براي جلوگیري از خیال جنون مردم است بسبت بحال وحی و تلفّظ پیغمبر بقرآن که کافران اینکه حال و سخن تو
را مولود دیوانگی میدانند با اینکه اینکه سخنان وسیلهي تذکّر است و قرآن، دوّم: آنها خطاي خود را صواب و حقیقت میدانستند و
هر دو « لو ما » و « لو لا » 7 ابو الفتوح: چرا بما نیارید فرشتگان را، و « لَو ما تَأتِینا بِالمَلائِکَۀِ » . معتقد بودند که پیغمبر راستی دیوانه است
با دو نون و نصب ملائکه « ننزّل » 8 مجمع: عموم کوفیها «ِّ ما نُنَزِّل المَلائِکَۀَ إِلّا بِالحَق » 33- نفی است. -قرآن- 1 « ما » بمعنی هلّا است و
خواندهاند و نیز با تاي اوّل مضموم و رفع ملائکه خواندهاند، و با تاي مفتوح و رفع ملائکه هم خواندهاند، و إبن عبّاس جمله را چنین
46 نمیفرستیم ملائکه را مگر که بحق که مرگ است و بیایند و جان شما را بگیرند، مجاهد و جبّائی - معنی کرده است: -قرآن- 1
گفتهاند: یعنی بحق که عذاب و بیچارگی شما است میآیند و شما را گرفتار میکنند و نیز از مجاهد نقل شده است یعنی آنها میآیند
1- ما قران را فرستادیم و 56- 9 مفسّرین دو معنی نقل کردهاند: -قرآن- 1 « نَحن نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ » . براي رسالت و پیغام
آنرا نگاه میداریم از هر تغییر و تحریف و نابودي 2- ما قرآن فرستادیم و ما محمّد را نگاه میداریم. کشف نوشته: نشر بساط توقیر
قرآن است و اظهار شرف و عزّت آن بنزدیک خداي جهان، قرآنی که یادگار دل مؤمنان است و مونس [ صفحه 292 ] جان عارفان،
و سلوت دوستان و آسایش مشتاقان، دلهاي مؤمنان بدان آراسته عیب ایشان بدان پوشیده، دین ایشان بآن کوشیده، سعادت و
پیروزي فرداي ایشان در آن پیدا کرده، بشارتی عظیم است دانایان قرآن و خوانندگان آنرا از بهر آنک اطوار طینت ایشان خزینهي
آیات قرآن است و سویداي دل ایشان مستودع اسرار عزّت قرآن است، و معلوم است که جوهر تا در صدف بود صدف بعزّ جوهر
صفحه 132 از 240
بما استحفظوا من » عزیز بود از خطر ایمن و از آفت ضیاع محفوظ، حفظ تورات با بنی اسرائیل بود چون توصیف شده در قرآن
پس چون خود حافظ آن « انّا له لحافظون » و آنها تحریف و تبدیل کردند، و قرآن را خود حافظ است که گفته شده است « کتاب اللّه
12 طبري: یعنی « کَ ذلِکَ نَسلُکُه فِی قُلُوب المُجرِمِینَ » و .« انّه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه » است، البتّه
همچنان که کفر در دل پیشینیان راه داشت و جایگرفته، در دل اینکه مشرکین ملّت تو نیز آن کفر و استهزاي پیغمبران را داخل
51 مجمع: بلخی و جبّائی گفتهاند: یعنی وارد میکنیم قرآن را در دل مشرکین تا وسیلهي هدایت - میکنیم و جاي میدهیم. -قرآن- 2
14 طبري: بعضی مفسّرین معنی کردهاند: یعنی ملائکه « فَظَلُّوا فِیه یَعرُجُونَ » . داشته باشند و خود مقصر باشند در انحراف و کفرشان
فعل لازم است و « سلوك » : 31 [ابو الفتوح - بآسمان بروند، بعضی دیگر گفتهاند: یعنی خود کافران بآسمان بالا روند. -قرآن- 1
و فرق میان ایشان بمصدر پیدا شود، و مراد بسلک ادخالست علی تأویل « سلک فلان الطّریق سلکته أنا » متعدّدي گفته میشود « سلک »
خلاف کردند که به چه کسی باز « نسلکه » الإحضار بالقلب [یعنی] تا بدل ایشان بگذرانیم، و یا در دل ایشان افکنیم. و در ضمیر
گذشت و مراد قرآن است یعنی ما حدیث « نزّلنا الذّکر » که در « ذکر » میگردد حسن بصري و بلخی و جبّائی گفتند که راجع است به
قرآن و اندیشهي در او در دل ایشان افکنیم تا به او ایمان آرند و نیارند. و بعضی دگر گفتند ضمیر راجع است به استهزاء که در آیه
یعنی ما استهزاء به قرآن در دل ایشان بگذرانیم تا اجتناب کنند نه براي آنکه « الّا کانوا به یستهزئون » [ صفحه 293 ] قبل است
بمعنی خلق کفر است در دل ایشان چنانکه « سلک » استعمال کنند، اما ایشان بر کار گرفتند و اجتناب نکردند و نمیتوان گفت اینکه
بنفی ایمان حوالت بخود ایشان است، و دلیل دیگر آنکه لفظ آیه در مورد ملامت و توبیخ « لا یؤمنون به » : جبریان گویند براي آنکه
14 « وَ لَو فَتَحنا عَلَیهِم باباً- الآیۀ » . و مذمت آمده است، و اگر خلق کفر در دل ایشان کردي بایستی تا ایشان معذور بودندي نه ملوم
إِنَّما » [: اگر ما دري از درهاي آسمان را بر ایشان بگشائیم و اینکه کافران هر روز بر آسمان شوند بر خرق عادت باز خواهند گفت
217 [ابو الفتوح گوید: - 32 -قرآن- 188 - با تشدید و تخفیف کاف قرائت شده است. -قرآن- 3 « سکّرت » : 15 مجمع « سُکِّرَت أَبصارُنا
وَ لَقَد جَعَلنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً فَأَتبَعَهُ » .[ حق تعالی در اینکه آیه قطع طمع رسول کرد از ایمان ایشان عند نزول آیات و ظهور معجزات
72 یعنی در آسمان عقل و مقام و مرتفع خرد مراتب و مقاماتی قرار - 42 -قرآن- 43 - 18 تأویلات کاشانی: -قرآن- 3 «ٌ شِهاب مُبِین
دادیم که اوّل عقل هیولانی و پس از آن عقل بالملکه و آنگاه عقل بالفعل و سپس عقل مستفاد است و آنرا آراسته کردیم بمعارف
و علوم براي هر کس که مرد فکر و نظر باشد، و نیز اینکه عقل را محفوظ داشتیم از اوهام باطل که اگر قوّهي واهمه بواسطهي
نزدیکی بافق عقلی چیزي از احکام آنرا برباید و حق و باطل بهم آمیخته شود در پی اینکه آمیختگی و حکم واهمه برهان واضح
19 بیضاوي: یعنی در زمین و کوه از هر چیز «ٍ وَ أَنبَتنا فِیها مِن کُل شَیءٍ مَوزُون » . قرار دادیم تا دورش کند و حکم موهوم باطل شود
وَ مَن لَستُم لَهُ » 49- بمقداري پسند و مناسب ایجاد کردیم چنان که میگویند کلام موزون یعنی مستحسن و متناسب. -قرآن- 1
20 بیضاوي: یعنی روزي زن و فرزند و کارگر که می- پندارید بدست شما است، گمانی است خطا و از خزانهي خدا « بِرازِقِینَ
21 فخر: یعنی پیدایش موجودات در زمان و مکان و به مقدار معیّن «ٍ وَ ما نُنَزِّلُه إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم » [ 37 [ صفحه 294 - است. -قرآن- 1
وَ أَرسَلنَا الرِّیاحَ » 46- نشانه است که پدید آرندهي اینها قادر است و مختار و گر نه نبایستی محدود باین حدود باشد. -قرآن- 1
22 طبري: عبد اللّه مسعود گفت: یعنی خداوند باد را میفرستد که ابر را آبستن کند، آنگاه از جائی بجائی منتقل میکند، « لَواقِحَ
وَ لَقَد عَلِمنَا المُستَقدِمِینَ مِنکُم وَ لَقَد » 36- سپس می- بارد، حسن بصري گفته است: یعنی درختان را آبستن بمیوه میکند. -قرآن- 1
24 مجمع: اینکه جمله چند معنی شده است: 1- مجاهد گفته است: یعنی مردم گذشته و اکنون شما را میدانیم 2 « عَلِمنَا المُستَأخِرِینَ
شعبی گفته است: از اوّل و آخر شما خبر داریم 3- سعید بن مسیّب گفته است: میدانیم آنها را که در جنگ بصفهاي جلو هستند، و
آنها که در صفوف آخر ایستادهاند، 4- حسن بصري گفته است: یعنی میدانیم آنها را که در خیرات پیش قدم هستند و آنها که
بکندي و سختی کاري میکنند 5- إبن عبّاس گفته است یعنی میشناسیم آنهائی را که در صف اوّل نماز هستند براي درك فضیلت و
صفحه 133 از 240
26 تأویلات: یعنی «ٍ وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن صَلصال مِن حَمَإٍ مَسنُون » 80- آنهائی را که در صف آخرند براي تماشاي زنها. -قرآن- 1
آدمی را از چهار عنصر آب و باد و خاك و آتش آفریدیم، چون حمأ خاك است، و مسنون خاکی است که بر آن ریخته شده و
ملایم شده است و آماده براي تبدیل بصورت مطلوب، و صلصال خاکی است که بواسطهي آتش حرارت دیده است و خشک شده
27 تأویلات: یعنی جن را که جوهر روح «ِ وَ الجَان خَلَقناه مِن قَبل مِن نارِ السَّمُوم » 67- است و هو در آن داخل شده است. -قرآن- 1
حیوانی است و مولد قوّهي وهم و خیال است از حرارت غریزي و مادّهي آتش اصلی بانضمام لطافت و قابلیّت حالت تبخیر اخلاط
60 [ صفحه - چهار گانه که تبدیل به بخار شده است آفریدیم. و البتّه پیدایش حرارت و دیگر قواي مؤثّر در پیدایش، -قرآن- 1
295 ] موجودات قبل از آدم و دیگر موجودات بوده است چون اعضاء و ترکیبات بدن آدم و غیر آن مولود حرارت است که وسیلهي
ترکیب و اختلاط مواد و پیدایش موجودات است.
[ [سوره الحجر [ 15 ]: آیات 28 تا 50
[ وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَۀِ إِنِّی خالِق بَشَراً مِن صَ لصال مِن حَمَإٍ مَسنُون [ 28 ] فَإِذا سَوَّیتُه وَ نَفَخت فِیه مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه ساجِ دِینَ [ 29
- [ فَسَجَدَ المَلائِکَۀُ کُلُّهُم أَجمَعُونَ [ 30 ] إِلاّ إِبلِیسَ أَبی أَن یَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ [ 31 ] قالَ یا إِبلِیس ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ [ 32
360 قالَ لَم أَکُن لِأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقتَه مِن صَلصال مِن حَمَإٍ مَسنُون [ 33 ] قالَ فَاخرُج مِنها فَإِنَّکَ رَجِیم [ 34 ] وَ إِن عَلَیکَ اللَّعنَۀَ - قرآن- 1
[ 290 إِلی یَوم الوَقت المَعلُوم [ 38 - إِلی یَوم الدِّین [ 35 ] قالَ رَب فَأَنظِرنِی إِلی یَوم یُبعَثُونَ [ 36 ] قالَ فَإِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ [ 37 ] -قرآن- 1
قالَ رَب بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِّنَن لَهُم فِی الَأرض وَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ [ 39 ] إِلاّ عِبادَكَ مِنهُم المُخلَصِینَ [ 40 ] قالَ هذا صِراطٌ عَلَی مُستَقِیمٌ
324 وَ إِن جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعِینَ [ 43 ] لَها سَبعَۀُ - 41 ] إِن عِبادِي لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان إِلاّ مَن اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوِینَ [ 42 ] -قرآن- 1 ]
أَبواب لِکُ ل باب مِنهُم جُزءٌ مَقسُوم [ 44 ] إِن المُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ عُیُون [ 45 ] ادخُلُوها بِسَلام آمِنِینَ [ 46 ] وَ نَزَعنا ما فِی صُ دُورِهِم مِن
289 لا یَمَسُّهُم فِیها نَصَب وَ ما هُم مِنها بِمُخرَجِینَ [ 48 ] نَبِّئ عِبادِي أَنِّی أَنَا الغَفُورُ الرَّحِیمُ - غِلٍّ إِخواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ [ 47 ] -قرآن- 1
172 [ صفحه 296 ] معنی لغات: ف- قعوا- امر از مصدر وقع بمعنی افتادن و - 49 ] وَ أَن عَذابِی هُوَ العَذاب الَألِیم [ 50 ] -قرآن- 1 ]
سقوط کردن ترجمه: 28 اي پیغمبر متذکّر باش: خداي تو بملائکه گفت: بشري خواهم آفرید از سفالهي گل گندیده 29 که چون
خلقتش تمام شد و از عالم حق روحی باو دمیدم همگی او را سجده کنید 30 همگی فرمان پذیرفتند و سجده کردند 31 مگر ابلیس
که خودداري کرد از شرکت با آنها 32 خدا گفت اي ابلیس تو را چه میشود که با آنها موافق و همکار نشدي! 33 او گفت: من
سجده بآفریده از گل گندیده نمیکنم 34 خدا باو گفت: بیرون شو از دستگاه رحمت و کرامت که راندهي درگاهی 35 و تا روز-
حساب و جزا ملعون 36 او گفت: اي خدا تا آنگاه که اولاد آدم برانگیخته شوند و از گور درآیند مهلتم ده و آزادم گذار 37
خداوند گفت: تا روز معیّن تو آسودهاي و مهلت داري 38 ابلیس گفت: اي خدا در برابر اینکه گمراهی که نصیب من بود براي
آدمی خواستهها نمایش میدهم و آرزو و آرایش و همگی را گمراه میکنم 40 بجز بندگان مخلص خودت 41 خدا گفت: همان
اخلاص راه مستقیم من است که من بآنها نشان میدهم 42 و تو را بچنین بندگان دسترسی نیست مگر آنها که از اینکه راه بگردند و
پیرو تو شوند 43 حتما میعادشان جهنم است 44 داراي هفت در هر دري براي دستهاي معیّن 45 ولی براي مردم با تقوي بهشت است
با چشمههاي آب 46 که بآنها الهام میشود: داخل شوید با سلامتی و آسودگی 47 که کینهاي در دل ندارند همگی برادرند و بر
تخت نشسته برابر یکدیگر 48 که نه رنجی دارند و نه از آنجا اخراج میشوند 49 و تو اي پیغمبر مردمرا خبردار کن که خداي شما
28 روح « إِنِّی خالِق بَشَراً » : بخشندهي گناهست و مهربان 50 و البتّه عذاب و گرفتاري او هم سخت است و دردناك. سخن مفسرین
عند » البیان: اینکه جمله بصورت شور با ملائکه است و امتحان آنها تا پاك و ناپاك و ملک و ابلیس نمودار شود که گفتهاند
29 روح البیان: یعنی چشمهي جود فیاض در « فَإِذا سَوَّیتُه وَ نَفَخت فِیه مِن رُوحِی » 39- قرآن- 14 - .« الامتحان یکرم الرّجل او یهان
صفحه 134 از 240
53 [ صفحه 297 ] حیات را مشتعل میکند و معلوم - محل قابل براي فیض که جسم و تن با اعتدال و تسویه است نور روح و -قرآن- 1
است که نفخ بمعنی دمیدن نسبت بحق محال است و مقصود نتیجهي نفخ است که افروختن پرتو روح است. و جوهر آدمی که
داراي قوا و خواص زیاد است در اصطلاح صوفیها روح و قلب نامیده شده است و در زبان فلاسفه و حکما نفس ناطقه است، و
اینکه اصطلاحات باختلاف جهات است که چون در بند اعمال طبیعت است نفس است، و چون از طبیعت جدا شود که نورش
نمودار باشد عقل است، و چون بعالم قدسی برگردد و متوجّه بحق شود و مشاهدهي حق کند روح است، و چون معرفتش بحقایق
اسماء و صفات الهی بطور تفصیل فراهم شود قلبش مینامند. در مراحل السّالکین محمّد جعفر کبودرآهنگی [از دهستانهاي همدان
در زمان فتحعلیشاه قاجار بوده] نوشته است: چون روح بقالب آدم درآمد خانه بس ظلمانی پر وحشت یافت بناي آن بر چهار اصل
متضادّه نهاده دانست که آنرا بقا نباشد دل بر آن ننهاد چون در نگریست نفس امّاره را دید بر مثال ثعبانی با هفت سر اوّل حرص،
دوّم حسد، سوّم شهوت، چهارم غضب، پنجم بخل، ششم حقد، هفتم کبر، هر هفت سر دهان باز کرده تا او را فرو برند روح نازنینی
که چندین هزار سال در جوار قرب ربّ العالمین بصد ناز پرورش یافته، متوحّش گشت خواست که برگردد میسّر نشد، پس نیک
شکسته دل شد باو گفتند ما از تو شکسته دلی میطلبیم، قبض بدو مستولی شد و آهی سرد برکشید بخار آن آه بکاخ دماغ آن برآمد
در حال عطسهاي بر آدم افتاد گفت الحمد للّه، خطاب عزّت در رسیده که یرحمک اللّه و چون ذوق خطاب بازیافت اندك سکونی
در وي پدید آمد، امّا هر وقت که ذوق قربت و انس حق را بر- اندیشید و وسعت عالم ارواح یاد کردي خواستی که قفس قالب
بشکند: نظم: آن بلبل محبوس که نامش جان است || دستش بشکستن قفس می نرسد فی ظلال: چگونگی آفرینش شیطان را از
آتش ما نمیتوانیم دریابیم جز که پارهاي از خواص نار السّموم را در آن مییابیم که در عنصر خاکی اثر میکند و آزار میرساند و
تندي و غرور گردنفرازي دارد که از تصوّر آتش نیز اینکه معانی دور از خاطر [ صفحه 298 ] نیست، و آفرینش آدمی از گل سفالین
بود که او را بنفخهي حق ز دیگر جانداران جدا و برتر کردند و نخستین برتریش قدرت بود که نردبان بالا رفتن بدرجات و
برتریهاي آدمی است و همان نفخهي الهیّه است که او را شایستهي وصول بما فوق زمان و مکان میکند با اینکه نیازمند لوازم
خاکی است از خوردن و نوشیدن و مانند آن و یک هم- آهنگی میان عناصر خاکی سفلی و نوري علوي که آدمی از اینکه دو
سرشته شده است، کمال بشریت است که ویژهي آدمیان است و از اینکه رو است که نتواند از عنصر خاکی خود جدا شود تا فرشته
فَقَعُوا لَهُ » . گردد و نه نسیم ربانی خود را از دست دهد تا بشمارد دان درآید و همین است که پیغمبر رهبانیّت را در اسلام منع فرمود
30 طنطاوي: روي سخن با ملائکه، و جن است و اوّل بملائکهي مأمور تدبیر کارهاي زمین گفته شده « ساجِدِینَ فَسَجَدَ المَلائِکَۀُ
است: اینکه ابر و باد و باران و زمین و گیاه و حیوان کسی لازم دارد که در آن تصرف کند و منظّم نماید و بهره برد و چون چنین
موجودي آفریدم همگی بدو سجده کنید و تمام بهرههاي زمینی را باختیار او بگذارید، آنها فرمان بردند که انواع گیاه و آب و
حیوان و هوا را باختیار انسان گذاردهاند تا از آنها استفاده کند و ملائکه دست اندر کار تدبیر هستند که هر یک از اینکه وسائل
حیات بشري را در موقع خود درست کنند و کامل کنند، و عوض کنند و تغییر دهند، پس چون ملائکه متصدّي نظم شرائط و
وسائل زندگی ما هستند حیوان و دگر موجودات زیر فرمان ما هستند، پس سجود ملائکه همین است و همیشه باقی است. -قرآن-
50-1 تبیان: مفسّرین گفتهاند: سجدهي ملائکه بآدم براي احترام او بود به نیّت عبادت و فرمانبرداري حق ولی بعضی گفتهاند: اینکه
سجده مانند سجدهي بسوي قبله بوده است که آدم جهت و جانب عبادت بوده است و بس. روح البیان: اینکه سجده براي تعظیم آن
نور بود که در آدم نهاده و منطبع شده و او آئینه و وسیلهي نمایش آن نور بود که نور محمّدي و حقیقت احمدي بود. حافظ گفته
است: [ صفحه 299 ] هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی || که هم نادیده میدانی و هم ننوشته میخوانی ملامتگر چه دریابد ز راز
عاشق و معشوق || نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی ملک در سجدهي آدم زمین بوس تو نیّت کرد || که در حسن تو چیزي
31 « إِلّا إِبلِیسَ » یافت غیر از طور انسانی خم زلفت بنام ایزد کنون مجموعهي دلها است || از آن باد ایمنی بادت که انگیزد پریشانی
صفحه 135 از 240
18 لمهي ابلیس از همین کلمه گرفته شده است، و ممکن است که - قاموس اللّغه: ابلیس یعنی ناامید شد و سرگردان ماند. -قرآن- 1
140 فی ظلال: ابلیس از ملائکه جدا است و اینکه که - پاورقی- 138 - .«48» اینکه کلمه اعجمی باشد و از زبان غیر عرب گرفته شده
استثنا حقیقی نیست و براي اندك وابستگی آورده شده است چون شرکت در مکان و یا همراهی با « الّا ابلیس » گفته شده است
دستهي مستثنی منه و شاید که خطاب باو جداگانه بوده است ولی چون او ارزش نداشته است یادي از آن خطاب نشده است و در
هر صورت اینکه سرگذشت در نظر ما بمانند دگر حقایقی غیبی یقینی است که اندیشهي ما نمیتواند چگونگی آن را دریابد خواه
آنچه باین جمله توصیف شده است موجودي خارجی باشد یا کنایه از قواي مرموز آفرینش و یا کیفیّات و صفاتی از مخلوقات، در
39 [ صفحه - 33 حسینی: ابلیس نظر بظاهر آدم داشت و -قرآن- 1 « قالَ لَم أَکُن لِأَسجُدَ لِبَشَرٍ » . برابر نارسائی خرد ما یکسان است
300 ] از باطن او غافل بود، صورتش را ویرانهاي دید و ندانست که گنج اسرار در اینکه خرابه مدفون است، نظم: گنجی است در
اینکه خانه که در کون نگنجد || اینکه کنج خراب از پی آن گنج نهان است فی الجمله هر آنکس که در اینکه خانه رهی یافت||
34 اینکه جمله را مفسّرین مختلف معنی کردهاند، در تفسیر حسینی نوشته « فَاخرُج مِنها » سلطان جهان است و سلیمان زمان است
«ِ إِلی یَوم الوَقت المَعلُوم » 17- است: از آسمان یا از بهشت یا از زمرهي ملائکه یا از صورت ملکی یا از مرتبهاي که داشتی. -قرآن- 1
1- مقصود روز دمیده شدن صور است که همه آفریدهها میمیرند. و 36- 38 فخر: در معنی اینکه کلمات اختلاف است: -قرآن- 1
« یوم یبعثون » چون معلوم است که همگی خواهند مرد باین نام گفته شده است. 2- یعنی همان روز که تو معلوم و معیّن کردي که
یعنی قیامت باشد، 3- مقصود آن روزي است که در علم حق معلوم است و کس را از آن خبر نیست. و مفاد اینکه جمله که خداوند
بشیطان مهلت داد موجب بحث شده است و آنها که با ما هم عقیده هستند گفتهاند: شیطان مهلت خواست تا زنده بماند و مردم را
گمراه کند، خداوند مهلتش داد پس معلوم شود که خدا میخواسته است بنی آدم گمراه شوند و گر نه شیطان را مهلت نمیداد و
مسلّطش نمیکرد بر اغواء و وسوسه، و چون پیغمبران کوشش در هدایت مردم داشتند و شیطان در ضلالت آنها پس اگر خدا
میخواست پیغمبران در مقصد خود موفّق شوند بایستی شیطان را مهلت نمیداد و چون او را مهلت داده است، پس ضلالت مردم را
خواسته است. و جبّائی جواب اینکه اشکال را چنین داده است که خدا میدانست وسوسهي شیطان بحال مردم منحرف تأثیر ندارد و
اگر او نمی- بود باز هم آنهائی که کافر و یا نافرمان هستند بکفر و نافرمانی خود اقدام میکردند. و ابو هاشم معتزلی چنین جواب
داده است که اگرچه خدا میدانست بعضی مردم [ صفحه 301 ] بوسوسهي شیطان کافر یا نافرمان میشوند، ولی اینکه وسوسه آنها را
مجبور باین اینکه کار نمیکند و خود بوسوسهي شیطان آنرا اختیار کردهاند و فقطّ اگر وسوسه نمیبود ترك کفر و معصیت آسانتر
39 « بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِّنَن لَهُم فِی الَأرض وَ لَأُغوِیَنَّهُم » . بود پس اینکه مهلت شیطان دلیل نمیشود که خدا کفر و معصیت خواسته باشد
مجمع: اینکه جملهها را چند معنی کردهاند: 1- همان طور که تو مرا گمراه کردي من مردم را گمراه می- کنم، 2- در برابر اینکه
که مرا از رحمت خود ناامید کردي من آنها را بمعصیت دعوت میکنم تا ناامید شوند، 3- چون از راه بهشت ببیراهه و گمراهم
کردي من مردم را گمراه میکنم و دعوت بنافرمانی، 4- چون مرا بواسطهي تکلیف بسجده گمراه کردي من مردم را گمراه میکنم، و
ساقط شده است، یعنی «ّ ازیّنن » در نظر ابو عبیده بمعنی سوگند است و بعضی گفتهاند معنی سبب است، و مفعول « بما اغویتنی » باي
مجمع: یعنی آنها که عبادت خود را خالص کردهاند « مِنهُم المُخلَصِ ینَ » 77- باطل و چیزهاي بیهوده را در نظرشان میآرایم. -قرآن- 1
25 آنهائی که خدا موفّق باخلاص کرده - بفتح لام خواندهاند معنی اینکه است: -قرآن- 1 « مخلص » براي خدا، و بقرائت بعضی که
است. کشف: مردم کوفه و مدینه و شام بفتح و صداي بالاي لام خواندهاند و دیگران با کسر و صداي زیر. روح: یعنی بآنها که از
شرك جلی و خفی پاك هستند حیله و تزویر من کارگر نیست چون با بصیرت و بیداري موحّد حقیقی هستند. و صادق و مخلص
بیک درجه است و از نیرنگهاي صفات نفس پاك است، و صدّیق و مخلص بفتح لام نیز بیک مرتبه است که جز حق نبیند و از
تیرگی جدائی حق و مغایرت با حق پاك است و صاف و البتّه دستهي دوّم دائرهي فکري و احاطهي کمالیشان بیشتر است، و حافظ
صفحه 136 از 240
گفته است: طریق صدق بیاموز و آب صاف اي دل || براستی طلب آزادگی، ز سرو و چمن [ صفحه 302 ] مصباح الهدایۀ صفحه
کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی ال ّ ص فات » 27 : در خطبهي اوّل نهج البلاغه علی علیه السّلام فرموده است -26
ظاهر عبارت مقصود چنین مینماید: چون کسی از « عنه لشهادة کل صفۀ انّها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انّه غیر ال ّ ص فۀ
مرتبهي توحید ناقص که در خور اوهام عوام است بالاتر رفت بمقام کمال توحید میرسد که درجهي خواص است، و اینجا است که
صفات و افعال ربوبی ملحوظ نیست و فقط تجلّی احدیّت است و بس و جلوهي صفات و افعال در لحاظ غیب الغیوب و حقیقت
منبسط لا یتناهی مضمحل است و نابود. طنطاوي: جن و شیطان مخلوقی است سرشته از آتش و مثل مردم بیتربیت و نافرمان و
حیوانات وحشی است که مطیع و فرمانبر انسان نمیشوند شیطان هم خود داري از سجده کرد و تسلیم بآدم نشد، پس ملائکه مثل
انبیاء و علماء هستند که آمادهي کار انسان هستند و شیاطین مثل مردم بیتربیت و حیوانات وحشی هستند که آرام نمیشوند و اسیر
تحریک غضب خود هستند، و از اینکه جهت شیطان اخراج شد همان طور که ما خار و خاشاك را از زمین آبادانی دور میکنیم و
حیوانات و حشرات موذي را از خود میرانیم تا از شرّ آنها آسوده باشیم، و اشرار و مردم بیتربیت را بزندان میکنیم تا تربیت شوند و
یا آزارشان بکسی نرسد. اینکه چنین است اخراج ارواحی که بواسطهي گرفتاري بغضب از کومک و همراهی بشر خودداري
میکنند، ولی بحکم بقاي موجودیّت چنانکه نسل حیوانات موذي منقطع نشده است، شیاطین هم نیز مهلت یافتهاند که با وسوسه
آدمی را آزار کنند، و هم چنان که آدمی با وسائل خود را از شرّ موجودات موذي حفظ میکند و بنظافات و رفع کثافات و
جلوگیري از درندگان و بد خویان آسوده و سالم میماند. بوسیلهي تهذیب اخلاق غضب شیطانی را از خود دور میکند و موجودي
نورانی خواهد بود. و همچنان که حشرات با اشخاص و جاهاي نظیف سرو کار ندارند شیطان هم بامخلصین کار ندارد چون با
طبیعت و خوي او سازگار نیستند چنان که در جاي لطیف خوراك حشرات پیدا نمیشود در دل مخلصین [ صفحه 303 ] جاي
41 ابو الفتوح نوشته است: إبن سیرین و قیس إبن عبّاد و حمید خواندند «ٌ هذا صِ راطٌ عَلَی مُستَقِیم » . وسوسهي شیطان پیدا نمیشود
علیّ » صفت صراط باشد اي رفیع یعنی اینکه اخلاص راهی است بلند مرتبه، و عامّه خواندند «ّ علی » بتنوین بر آنکه «ّ صراط علی »
حرف جرّ باشد، آنگه در معنی آن دو قول گفتند: یکی آنکه معنی او تهدید و وعید است کقول القائل: « علی » بر آنکه « مستقیم
راه تو بر من است و گذر تو بر من است و من بر ره توام و تو را از من گریز نیست. و قولی دیگر آن است که اینکه ،«ّ طریقک علی »
34 روح البیان: یعنی - راهی است که بیان آن و حجّت آن بر من است که روشن کنم تا مکلّفان در آن گمراه نشوند. -قرآن- 1
براي تأکید معنی استقامت است. « علی » اخلاص راهی است که پایانش وصول و قرب بمن است بدون کجی و گمراهی و کلمهي
43 روح البیان: از شیطان پرسیدند با ابو مدین چگونه رفتار میکنی گفت: مثل آنکه بخواهد اقیانوسی را «ٌ لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان »
آلوده کند با بول خود و یا آنکه بخواهد خود جلو نور خورشید را بگیرد و تاریکش کند، و از دیگري پرسیدند با شیطان چگونه
مجاهده میکنی! گفت: شیطان چی است و کجا است ما مردمی هستیم که همت خود بحق بستیم، او هم کفایت کرد ما را و مجال
44 فخر: اینکه جمله دو معنی شده است: 1- جهنّم هفت طبقه دارد در بالاي یکدیگر «ٍ لَها سَبعَۀُ أَبواب » 34- دیگري نماند. -قرآن- 1
یعنی مردم منافق بپائینتر درك نار «ِ إِن المُنافِقِینَ فِی الدَّرك الَأسفَل » : که درکات مینامند، چون در آیت دیگر گفته شده است
225 طبري: علی [ع] پرسید - 24 -قرآن- 176 - هستند، 2- قرار و ته جهنّم هفت قسمت است که هر یک را دري است. -قرآن- 1
میدانید درهاي جهنّم چه گونه است، حاضرین گفتند: مانند همین درها که ما داریم فرمود: نه، و با دست خود نشان داد که هر یک
47 ابو الفتوح نوشته است: اینکه از جملهي آن جایها است که گفتیم عرب اضمار قول « ادخُلُوها بِسَ لام آمِنِینَ » . بالاي دیگري است
32 [ صفحه 304 ] بهشتها روید بسلامت و ایمنی از همه آفت، و حسن - کند و تقدیر آنستکه ایشانرا گویند که در اینکه -قرآن- 1
وَ نَزَعنا » .[ بفعل مجهول بنابر خبریّت یعنی برند ایشان را بآن جا، و باقی قرّاء بصیغهي امر خواندهاند « ادخلوها » بصري در شاذّ خواند
47 طبري: اینکه جرموز که زبیر را در جنگ جمل کشت اجازهي شرفیابی خواست بحضور علی علیه « ما فِی صُ دُورِهِم مِن غِلٍّ
صفحه 137 از 240
السّلام، پس از مدّتی اجازهي ورود داد، او عرض کرد: ما که خدمت کردهایم و خود را بخطر انداختیم چنین معطّل میکنی! فرمود
تا آخر. - « و نزعنا ما فی صدورهم » خاك بر دهنت، من انتظار دارم که با طلحه و زبیر مشمول اینکه آیه باشیم، آنگاه قرائت فرمود
50 روح: در جملهي اوّل گفته شده است: من آمرزنده و بخشندهام و «ُ أَنَا الغَفُورُ الرَّحِیم وَ أَن عَذابِی هُوَ العَذاب الَألِیم » 45- قرآن- 1
در دوّم گفته شده است عذاب من سخت و نظیر جملهي اوّل گفته نشده است: من عذاب میکنم با درد و الم براي اشاره به اینکه که
75 چه عجب گر عذاب ننماید || بر گنه - رحمت و مغفرت از شان خداوندي است ولی عذاب و الم بعلّت خارجی است: -قرآن- 1
پیشگان ببخشاید صفی علیشاه: پس جهنّم هست بیشک وعدهگاه || پیروانت را که خود بردي ز راه هست دوزخ را همانا هفت در
||هر دري مقسوم بر اهل سقر بابهاي آن بود حرص و هوي || بخل و کبر و خشم و حقد و هم ریا وقت خشم ار حلم کردي
رستهاي || یک در دوزخ بخود بربستهاي ور خضوع آري بجاي کبر پیش || باب دیگر بستهاي بر روي خویش همچنین هر خلق بد
را سر بري || از جهنّم بستهاي بر خود دري دوزخت نفسست و ابواب اینخصال || داعیت ابلیس بر ویل و وبال کن بوي لعنت مرو
بر دعوتش || چون شدي واقف ز فعل و منتش حق فرستاد انبیاء را پی به پی || تا کنند آگاهت از تسویل وي [ صفحه 305 ] عقل
باشد در توز ایشان نایبی || حاضر است او گر تو زیشان غایبی گر نگشتی متّفق با آن فریق || پس روي همراه دزدان در طریق پس
منال از دوزخ از خود کن گله || زان که ماندي از رفیق و قافله پیشوایت عقل با تمییز کن || وز هواي نفس دون پرهیز کن سخن
ببعد مفصّل بحث کردهایم. - « إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَ ۀِ » ما در اینکه آیات همان است که در مجلّد اوّل سوره بقره دنبالهي- آیت 29
130- قرآن- 96
[ [سوره الحجر [ 15 ]: آیات 51 تا 99
وَ نَبِّئهُم عَن ضَیف إِبراهِیمَ [ 51 ] إِذ دَخَلُوا عَلَیه فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنّا مِنکُم وَجِلُونَ [ 52 ] قالُوا لا تَوجَل إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلام عَلِیم [ 53 ] قالَ أَ
327 قالَ وَ مَن یَقنَطُ مِن - بَشَّرتُمُونِی عَلی أَن مَسَّنِیَ الکِ بَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ [ 54 ] قالُوا بَشَّرناكَ بِالحَق فَلا تَکُن مِنَ القانِطِینَ [ 55 ] -قرآن- 1
رَحمَ ۀِ رَبِّه إِلاَّ الضّالُّونَ [ 56 ] قالَ فَما خَطبُکُم أَیُّهَا المُرسَلُونَ [ 57 ] قالُوا إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم مُجرِمِینَ [ 58 ] إِلاّ آلَ لُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُم
[ 286 فَلَمّا جاءَ آلَ لُوطٍ المُرسَلُونَ [ 61 ] قالَ إِنَّکُم قَوم مُنکَرُونَ [ 62 - أَجمَعِینَ [ 59 ] إِلاَّ امرَأَتَه قَدَّرنا إِنَّها لَمِنَ الغابِرِینَ [ 60 ] -قرآن- 1
قالُوا بَل جِئناكَ بِما کانُوا فِیه یَمتَرُونَ [ 63 ] وَ أَتَیناكَ بِالحَق وَ إِنّا لَصادِقُونَ [ 64 ] فَأَسرِ بِأَهلِکَ بِقِطع مِنَ اللَّیل وَ اتَّبِع أَدبارَهُم وَ لا یَلتَفِت
324 وَ قَ َ ض ینا إِلَیه ذلِکَ الأَمرَ أَن دابِرَ هؤُلاءِ مَقطُوع مُصبِحِینَ [ 66 ] وَ جاءَ أَهلُ - مِنکُم أَحَ دٌ وَ امضُ وا حَیث تُؤمَرُونَ [ 65 ] -قرآن- 1
- [ المَدِینَۀِ یَستَبشِرُونَ [ 67 ] قالَ إِن هؤُلاءِ ضَ یفِی فَلا تَفضَحُون [ 68 ] وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخزُون [ 69 ] قالُوا أَ وَ لَم نَنهَکَ عَن العالَمِینَ [ 70
273 قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِن کُنتُم فاعِلِینَ [ 71 ] لَعَمرُكَ إِنَّهُم لَفِی سَ کرَتِهِم یَعمَهُونَ [ 72 ] فَأَخَذَتهُم الصَّیحَۀُ مُشرِقِینَ [ 73 ] فَجَعَلنا - قرآن- 1
282 وَ إِنَّها لَبِسَبِیل مُقِیم [ 76 ] إِنَّ - عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیهِم حِجارَةً مِن سِجِّیل [ 74 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیات لِلمُتَوَسِّمِینَ [ 75 ] -قرآن- 1
فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِلمُؤمِنِینَ [ 77 ] وَ إِن کانَ أَصحاب الَأیکَ ۀِ لَظالِمِینَ [ 78 ] فَانتَقَمنا مِنهُم وَ إِنَّهُما لَبِإِمام مُبِین [ 79 ] وَ لَقَد کَذَّبَ أَصحابُ
248 وَ آتَیناهُم آیاتِنا فَکانُوا عَنها مُعرِضِینَ [ 81 ] وَ کانُوا یَنحِتُونَ مِنَ الجِبال بُیُوتاً آمِنِینَ [ 82 ] فَأَخَذَتهُمُ - الحِجرِ المُرسَلِینَ [ 80 ] -قرآن- 1
الصَّیحَۀُ مُصبِحِینَ [ 83 ] فَما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یَکسِبُونَ [ 84 ] وَ ما خَلَقنَا السَّماوات وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما إِلاّ بِالحَق وَ إِن السّاعَۀَ لَآتِیَۀٌ
344 إِن رَبَّکَ هُوَ الخَلّاق العَلِیم [ 86 ] وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی وَ القُرآنَ العَظِیمَ [ 87 ] لا - فَاصفَح الصَّفحَ الجَمِیلَ [ 85 ] -قرآن- 1
تَمُدَّن عَینَیکَ إِلی ما مَتَّعنا بِه أَزواجاً مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ اخفِض جَناحَکَ لِلمُؤمِنِینَ [ 88 ] وَ قُل إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ المُبِین [ 89 ] کَما
[ 340 الَّذِینَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضِ ینَ [ 91 ] فَوَ رَبِّکَ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِینَ [ 92 ] عَمّا کانُوا یَعمَلُونَ [ 93 - أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِینَ [ 90 ] -قرآن- 1
218 الَّذِینَ یَجعَلُونَ مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ فَسَوفَ - فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَ أَعرِض عَن المُشرِکِینَ [ 94 ] إِنّا کَفَیناكَ المُستَهزِئِینَ [ 95 ] -قرآن- 1
یَعلَمُونَ [ 96 ] وَ لَقَد نَعلَم أَنَّکَ یَضِیق صَدرُكَ بِما یَقُولُونَ [ 97 ] فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ وَ کُن مِنَ السّاجِدِینَ [ 98 ] وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ
صفحه 138 از 240
254 [ صفحه 306 ] معنی لغات: غابرین- جمع غابر بمعنی بقیّه، درگذشته، ممترین- از فعل امتري یعنی شکّ - الیَقِین [ 99 ] -قرآن- 1
کرد و دو دل شد، یعمهون- از مصدر عمه و عموه بفتح اوّل و دوّم [ صفحه 307 ] و ضم اوّل و دوّم بمعنی حیرت، سرگردانی،
سجّیل- گل خشک سخت مانند سنگ یا سنگ مانند گل خشک- متوسّمین- از فعل توسّم یعنی دقّت کرد تا بشناسد تفرّس کرد
بدون تاي آخر. حجر- سرزمین قوم و دستهاي « ایک » پی علامات چیزي گشت، ایکه- یک درخت پر شاخه بهم پیچیده، جمع آن
عرب بنام ثمود که در قدیم بودهاند، عضین- جمع عضۀ بمعنی دروغ و جادو، و عضه، یعنی تهمت زد و دروغ گفت، فاصدع- از
مصدر صدع بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی شکافتن چیزي بطوري که جدا نشود، کشف و بیان کردن، حق را آشکار کردن. ترجمه:
51 اي پیغمبر باز اینکه مردم را خبردار کن از سرگذشت مهمانان ابراهیم 52 که وارد شدند و سلام کردند، او گفت: براستیکه ما از
شما بیمناك هستیم 53 بجوابش گفتند: مترس و خوشدل باش که پسري دانا و بینا بتو عنایت میشود 54 ابراهیم گفت: چه
خوشخبري، در سر پیري و فرزند داري 55 آنها گفتند: ناامید مباش که اینکه خبر درست است و ناگزیر 56 او گفت: ناامیدي از
رحمت حق خوي گمراهان است 57 و معلوم است که شما ملک و مأمور خدا هستید، بگوئید: مأموریّت شما چیست 58 گفتند:
مأمور بر ملّت لوط هستیم که مجرم هستند و گناهکار 59 و فقطّ خانوادهي او که درستکارند آسوده خواهند بود 60 ولی همسرش با
دگر مردم گرفتار میشود 61 چون ملائکه بخانهي لوط وارد شدند 62 او گفت: شما را نمیشناسم 63 آنها گفتند: ما براي انجام
کاري آمدهایم که مردم باور ندارند 64 ولی درست است و ناگزیر و ما راستگویانیم 65 تو بتاریکی سحر خانوادهات را روانه کن و
خود بدنبال آنها برو و کسی پس پشت خود ننگرد تا بآن جا که فرمان میرسد 66 و آگاهش کردیم که باوّل صبح دنبالهي اینکه
مردم منقطع است و کسی باقی نخواهد ماند 67 مردم آن شهر از اینکه تازه آمدهها خوشحال شدند و با شادي بخانهي لوط رفتند
68 ، او گفت: اینها میهمان منند، از خدا بترسید و فضاحت نکنید 69 و آبروي من نبرید 70 آنها جواب دادند: نه تو را گفتیم کسی
را حمایت و ضیافت مکن 71 او گفت: اگر هوسی دارید اینکه دختران من باختیار شما 72 لکن اي محمّد بجان خودت قسم که آن
[ صفحه 308 ] مردم در مستی و بیخبري 73 بصبحگاه فریادي فراگیرشان شد که همهي شهر زیر و زبر شد 74 و بر آنها که جان بدر
بردند سنگ و گل بارید و نابود شدند 75 البتّه اینکه حوادث براي مردم صاحب نظر پند است و عبرت 76 و راهی است هموار و
برقرار 77 [ یا آن سرزمین لوط و شعیب براي آنکه از آنجا بگذرد راهی است راست و نمایان که آثارش هنوز باقی است] و نیز
موجب راهیابی است براي مؤمنین که بیندیشند و سرمشق گیرند 78 و مردم شعیب که از نعمت درخت و باغ و بستان بهرهمند بودند
عبرت نگرفتند و ستم پیشه بودند 79 و ما انتقام کشیدیم با اینکه هر دو دسته راهی واضح داشتند و رهبري دلسوز [ یا جایگاه مردم
لوط و شعیب براهی راست است، و روشن که هر کس بگذرد میبیند] 80 و نیز ساکنین حجر صالح و دیگر پیغمبران را دروغگو
شمردند 81 و هر آیه و نشانه که بآنها نمودیم نپذیرفتند 82 و مغرور بودند که در دل کوه خانه تراشیدهاند و آسودهاند 83 ، ولی
بهنگام صبح ناگهان فریادي بآنها رسید 84 که از هیچ فکر و کار خود فایده نبردند و جلوگیر سرنوشت حق نشد 85 اي محمّد،
اینکه مردم بدانند: آفرینش آسمان ها و زمین نه بیهوده است که براي حق و حقیقت است و عاقبت آن قیامت و تو بخوشخوئی و
نیکوئی رفتار کن و از بدکاران درگذر 86 که خدا آفریدگار است و دانا 87 بسود و زیان آنها و خود آسوده باش که سبع المثانی و
قرآن کریم بتو دادیم 88 و چشم دراز مکن باین بهرههاي زندگی و اندوه آن مردم را مدار و بمؤمنین نرم جانب باش و مهربان 89 و
بآنها اعلام کن که من بزبانی آشکار و همه کس فهم بیاد میآورم و میترسانم 90 از همانند حادثهي مقتسمین 91 و آنها که قرآن را
بچند دسته تقسیم میکنند و سخنانی پراکنده میپندارند 92 که بخداي تو قسم همگی- شان مسئول کار خود میشوند 93 و تو
وظیفهي خود آشکار کن 94 و اینکه مشرکین را بچیزي مشمار 95 و آنها که استهزا میکنند 96 و خدایانی چند فرض میکنند
جلوگیر شویم و از شرشان آسودهات میداریم و خواهند دانست که چه کردند و چه می- بینند، و البتّه خبر داریم که از سخنان اینکه
مردم دلتنگی، ولی تو ا ستایش خداوندت تسبیح و تنزیه حق کن و در سجده و عبادت خدا باش که بمقام یقین برسی تا آنگاه که [
صفحه 139 از 240
بچهار جور قرائت شده است با نون « تبشّرون » 54 مجمع: جملهي « فَبِمَ تُبَشِّرُونَ » : صفحه 309 ] حقیقت نمودار شود. سخن مفسّرین
با یاي آخر، و جهت تشدید نون اینکه است که کلمه « تبشّرونّی » مکسور بدون تشدید و با تشدید و با فتح نون بدون تشدید و نیز
- بوده است یاي متکلّم ساقط شده است و نون جمع با نون قبل از یاي متکلّم بصورت مشدّد تلفّظ شده است. -قرآن- 15 « تبشّروننی »
با تشدید و تخفیف جیم « منجوهم » با کسر و فتح نون قرائت شده است، و جملهي « یقنط » : 56 مجمع « وَ مَن یَقنَطُ مِن رَحمَ ۀِ » 38
59 مجمع: مجرم کسی است که از حق بریده و بباطل پیوندد و از نیکوئیها « إِلی قَوم مُجرِمِینَ » 31- خوانده شده است. -قرآن- 1
است. و آل لوط مؤمنین باو هستند و معنی اینکه میشود که ما « مجرمین » 60 استثناء از ضمیر « إِلّا آلَ لُوطٍ » 27- ببدیها. -قرآن- 1
بسوي کسانیکه همه مجرم بودند فرستادیم فرستاده هاي خود را که همه را هلاك کنیم و نجات دهیم مؤمنین بلوط را همگی. -
اي حکمنا، و غابر بمعنی باقی است یعنی او « قَدَّرنا » اینکه استثناء از آل لوط است و « إِلَّا امرَأَتَه قَدَّرنا إِنَّها لَمِنَ الغابِرِینَ » 19- قرآن- 1
64 مجمع: یعنی عذاب آوردیم «ِّ وَ أَتَیناكَ بِالحَق » 107- 59 -قرآن- 97 - را از بازماندگان در شهر قرار دادیم تا هلاك شود. -قرآن- 1
مجمع: اسراء سیر در شب است « فَأَسرِ بِأَهلِکَ بِقِطع مِنَ اللَّیل-ِ تا آخر آیه » ] 27- و البتّه حق است، و آنها را گرفتار میکند. -قرآن- 1
بوصل « فاسر » 47 بیضاوي: قرّاء اهل حجاز - یعنی شب هنگام وقتی که پاسی از شب گذشت و کمی از آن باقی بود]. -قرآن- 5
67 کشف الاسرار و پاورقی: یعنی سدوم که شهر عظیم مدائن « وَ جاءَ أَهل المَدِینَۀِ » . خواندهاند و باقی بقطع و هر دو بیک معنی است
29 [ صفحه 310 ] رفتار ملّت او گرفتار عذاب - مؤتفکات است و لوط آن را محل سکناي خود کرده بود و بواسطهي سوء -قرآن- 1
شدند و آنجا ویران شد، و اکنون موضع آن معلوم نیست، و بموجب گفتهي کتاب قاموس مقدّس، اکثر احتمال دادهاند دریاي لوط
70 مجمع: یعنی مردم گفتند: مگر بتو نگفتیم کسی را پناه مده و « قالُوا أَ وَ لَم نَنهَکَ عَن العالَمِینَ » . جایگاه شهر سدوم بوده است
« هؤُلاءِ بَناتِی إِن کُنتُم فاعِلِینَ » ! 48 فخر: آیا بتو نگفتیم: اگر با کسی آهنگ زشتی کنیم تو با ما چیزي مگو - مهمان مکن! -قرآن- 1
71 مجمع: بعضی گفتهاند: اینکه جمله را لوط برؤساي آنها گفت که جلوگیر از دیگر مردم بشوند، و بعضی گفتهاند: مقصود از
لَعَمرُكَ إِنَّهُم لَفِی » 43- بنات دختران مردم است و جون پیشوا و بزرگ آنها بود دخترانشان را دختر خود نامیده است. -قرآن- 1
إِن فِی ذلِکَ لَآیاتٍ » 54- راجع به قریش است و جمله جمله معترضه است. -قرآن- 1 « انّهم » 72 بیضاوي: ضمیر « سَکرَتِهِم یَعمَهُونَ
75 کشف نوشته: یعنی متفرّسین، فراست بر سه وجه است: یکی فراست تجربی و اینکه همه ممیزان بود، دیگر- فراست « لِلمُتَوَسِّمِینَ
اتّقوا فراسۀ » استدلالی و اینکه همه عاقلان را بود، سوّم فراست است بنظر دل بآن نور که مؤمن در دل دارد، چنانکه مصطفی گفت
فراست نظري برقی است که در دل تابد و حجابها بسوزد تا لختی از آنچه غیب است بر او کشف شود. و « المؤمن فانّه ینظر بنور اللّه
اینکه خاصیّت انبیاء است و صدیقان و اولیاء، ابراهیم خوّاص در جامع بغداد با جماعتی مریدان گرد آمده جوانی از در مسجد
درآمد سخت زیبا و ظریف و نیکو روي، ایشان او را بخود راه دادند، با ایشان بنشست و سخنها نیکو گفت، و خدمتها نیکو کرد
چنان که بعضی دلهاي ایشان صید کرد، ابراهیم با یکی از آن مریدان گفت: مرا چنین میافتد که اینکه جوان جهود است، اینکه
سخن بگفت و از میان جمع برخاست و بیرون شد، جوان او را گفت: شیخ در حق من چه گفت! مرید با وي گفت آنچه شیخ گفته
49 [ صفحه 311 ] آنگه گفت: ما در کتب خویش خوانده - بود، جوان برخاست و بپاي شیخ درافتاد و مسلمان گشت، -قرآن- 1
آمدم و امتحان کردم، گفتم: اگر در هیچ طایفهاي صدیق صاحب فراست بود، درین طایفه بود، « الصّدّیق لا یخطئ فراسته » بودیم که
پس آن جوان از جملهي معروفان طریقت گشت. مجمع: حدیث است از پیغمبر [ص] که فرمود: مردمی هستند بندگان خدا که
بتوسّم و زیرکی خود اشخاص را میشناسند، و از امام صادق [ع] نقل شده است که فرمود: متوسّمین ما هستیم و راه بسوي معرفت ما
76 ابو الفتوح نوشته است: یعنی مدینهي سدوم که هلاك کردند بعذاب راهی است مقیم «ٍ وَ إِنَّها لَبِسَبِیل مُقِیم » . راست است و صاف
وَ إِن کانَ » 35- ثابت و گفتند: یعنی آیات و دلالات زایل نیست بل برجاي است آنرا که خواهد که درو اندیشه کند. -قرآن- 1
78 طبري: یعنی مردمانی که درخت زیاد داشتند و در تابستان میوهي تازه میخوردند و بزمستان میوهي خشک. و « أَصحاب الَأیکَۀِ
صفحه 140 از 240
قتاده گفته است: آنچه ما مطّلع شدهایم اینکه است که شعیب پیغمبر و مأمور بر دو دسته بود یکی اصحاب الایکه که درختهاي زیاد
و درهم شده داشتند و هفت روز گرمی سخت هوا آنها را آزرد و سپس ابري نمودار شد آنها خواستند از ابر استفادهي سایه، و
و دیگر از « عَذاب یَوم الظُّلَّۀِ » آسایش کنند، از آن آتش درآمد و همه را بسوخت، و همین است معنی آیه که در جاي دیگر است
560 ابو الفتوح نوشته است: و ان - 35 -قرآن- 533 - مأموریت شعیب بر مردم مدین بود که بفریاد آسمانی نابود شدند. -قرآن- 1
79 طبري: یعنی طریق «ٍ وَ إِنَّهُما لَبِإِمام مُبِین » .« و التّقدیر و انّه کان و انّ الشّأن و الامر » مخفّفه است از ثقلیه بدلالت لزوم لام در خبر او
وَ» 36- ظاهر: مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی قضیّهي نابودي اصحاب لوط و حجر در لوح محفوظ مکتوب است و نوشته. -قرآن- 1
80 طبري: حجر شهر قبیلهي ثمود است عبد اللّه عمر گفت: با پیغمبر بودیم و از سرزمین حجر عبور « لَقَد کَذَّبَ أَصحاب الحِجرِ
37 [ صفحه 312 ] مردمی که بخود ستم کردند وارد نشوید مگر با حالت گریه که مبادا چون - کردیم، فرمود: بسرزمین -قرآن- 1
82 مجمع: یعنی آسوده از « یَنحِتُونَ مِنَ الجِبال بُیُوتاً آمِنِینَ » . آنها گرفتار شوید، سپس شتر خود را بشتاب راند و از آنجا بیرون شد
وَ ما خَلَقنَا السَّماوات وَ الَأرضَ وَ ما » خرابی آن خانهها بودند، و یا آسوده از عذاب خدا و یا آسوده از مرگ بواسطهي درازي عمر
انوار التنزیل: یعنی آسمان و زمین و آنچه میان آنها است همه را طوري آفریدیم که فساد در آن استمرار نخواهد «ِّ بَینَهُما إِلّا بِالحَق
-49- یافت و بزودي فساد را از بین میبرد و شرور را نابود میکند و قیامت آمدنی است و انتقام از آنها گرفته خواهد شد. -قرآن- 1
یعنی « الدّفع بلا عتاب » 15 مجمع: از علی علیه السّلام روایت شده است صفح جمیل « فَاصفَح الصَّفحَ الجَمِیلَ » 260- قرآن- 186
87 طبري: إبن عبّاس و إبن عمر، و إبن- مسعود « وَ لَقَد آتَیناكَ سَبعاً مِنَ المَثانِی » 33- گذشت بیسرزنش و خرده گیري. -قرآن- 1
گفتهاند: مقصود هفت سورهي طولانی اوّل قرآن است، و سعید بن جبیر گفته است: یعنی سورههاي بقره و آل عمران، و نساء و
مائده و انعام و اعراف و یونس، ناقل اینکه حدیث گفت از او پرسیدم اینکه معنی سبع است، پس مثانی چه معنی دارد! گفت: یعنی
در اینکه سورهها قضا، و قصص دوباره گفته شده است، و ربیع از ابو العالیه نقل کرده است که او گفت: سبع المثانی سورهي فاتحه
است که هفت آیه است من باو گفتم مردم میگویند: هفت سورهي طولانی است، گفت: اینکه آیه وقتی نازل شد که از آن سورهها
45 مجمع: از علی علیه السّلام و إبن عبّاس و سعید بن جبیر و مجاهد و - چیزي نازل نشده بود. یعنی اینکه سور مدنی است. -قرآن- 1
قتاده و هم از امام باقر و صادق علیهما السّلام نقل شده است مقصود سورهي فاتحه است که دو بار در هر نماز خوانده میشود و یا
چون با سورهي دیگر که در نماز خوانده میشود دو تا میشود، و یا براي اینکه دو بار نازل شده است. کشف الاسرار: چون سورهي
حمد هفت آیه است و یک نویت در مکّه اوائل نزول قرآن اینکه سوره نازل شد و یک بار در مدینه، و جهت اینکه بود که هفت
قافله [ صفحه 313 ] یهود در یک روز وارد شد و انواع اجناس با خود آورد، مسلمین گفتند: چه خوب بود اینکه اموال در تصرّف ما
بود که بمصرف خود و راه خدا برسانیم، اینکه سوره در جواب اینکه آرزو نازل شد و باین جور بآنها خطاب شد که هفت آیه از
قرآن بشما دادیم که بهتر از هفت قافله مال التّجاره است. قول سوّم آن است که سبع مثانی همهي قرآن است که هفت سبع قرآن
است و بیشتر آن از دو دسته فراهم شده است: امر و نهی، وعد و وعید، محکم و متشابه، مجمل و مفسّر، ناسخ و منسوخ، تنزیل و
تأویل، عام و خاص،ّ و بعضی گفتهاند: کلمهي مثانی از ثناه عن الامر است به معنی جلوگیري و برگرداندن چون آنکه قرآن بخواند
بواسطهي انواع تهدید او را از ارتکاب حرام باز میدارد. قول چهارم اینکه است که قرآن از هفت دسته مطالب فراهم است: 1- امر
-2 نهی، 3- بشارت 4- تخویف، 5- ضرب المثل، 6- یادآوري نعمتها، 7- اخبار گذشته. صفی علیشاه: قصد از سبع المثانی در
شهود || رتبههاي هفتگانه است از وجود ملک و هم ملکوت و جبروت و مثال || هم دگر اعیان و اسما بر کمال کشف گردد
اینکه مراتب در صعود || پس فناي عارف است اندر وجود و آن مثانی را بقا بعد از فنا || گر که خوانی بس بود جانا بجا بهر آن
« وَ القُرآنَ العَظِیمَ » سبع المثانی گفت حق || اي محمّد به ز جملهي ما خلق گر که بر اسرار قرآن مدرکی || بر تمام آفرینش مالکی
لا تَمُدَّنَّ » 26- 87 مجمع: توصیف به عظیم براي اینکه است که قرآن مشتمل است بر تمام آنچه مردم احتیاج دارند. -قرآن- 1
صفحه 141 از 240
68 اینکه زینت دنیا که از کافران دریغ داشتهایم تو نیک - 88 کشف نوشته: یا محمّد: -قرآن- 1 « عَینَیکَ إِلی ما مَتَّعنا بِه أَزواجاً مِنهُم
در آن منگر و بوي استیناس مگیر، چشم تو از آن عزیزتر است که آن نگرد که ما بآن ننگریستهایم یا آن پسندد که ما نه
پسندیدهایم، مصطفی باین خطاب چنان ادب گرفت که شب معراج نعیم [ صفحه 314 ] بهشت نیز بر او عرضه کردند در او هم
تا حق جل جلاله آن ادب از وي بپسندید، و بر وي ثنا کرد که « التّحیّات للّه » ننگرست و بهر چه رسید و هر چه میدید همی میگفت
لَن تَرانِی وَ » آنجا که دوستی بر کمال بود ناچار در آن غیرت بود، موسی دیدار خواست، جواب آمد که « ما زاغ البصر و ما طغی »
اي موسی تو اکنون ما را نمیبینی بکوه همی نگر، بامصطفی گفت: اي محمّد، هان، دیدهاي، که بدان بما «ِ لکِن انظُر إِلَی الجَبَل
نگري، نگر، نظر آن بعاریت بکس ندهی همی بمستلذّات دنیا و عقبی را چه محل آن بود که رخت خویش در دیدهي تو نهد و
وَ لا » 366 بر بندم هر دو چشم و نگشایم نیز || تا روز زیارت تو اي یار عزیز - زبان حال سید بنعت تواضع همی گوید: -قرآن- 318
1- اندوه مدار بر اینکه مردم که سرسختند و مؤمن 26- 88 مجمع: اینکه جمله سه جور معنی شده است: -قرآن- 1 « تَحزَن عَلَیهِم
نمیشوند، 2- اندوه مدار که به عالم دیگر گرفتار خواهند بود، 3- اندوه مدار که سرمایه دارند و از خوشی زندگی بهرهمند هستند.
90 ابو الفتوح: یعنی یهود و نصاري که قرآن را بدو دسته تقسیم کردند، قسمتی را پذیرفتند و دیگر را « کَما أَنزَلنا عَلَی المُقتَسِمِینَ »
نپذیرفتند، عکرمه گفته است مقصود کفّار قریش است که از راه مسخره و استهزا قرآن را میان خود بخش کرده بودند و یکی
میگفت اینکه سوره مال من است و دیگر میگفت فلان سوره مال من است مقاتل گفته است: شانزده نفر بودند که ولید بن مغیره
آنها را مأمور کرده بود هنگام حج راههاي مکه را میان خود قسمت کرده و هر کس براهی مینشست و بمسافرین حج که
میگذشتند سفارش میکرد سخن اینکه مرد مدّعی پیغمبري را قبول نکنید که او جادو است و دیگري میگفت: شاعري بیش نیست و
دیگري میگفت کاهن است و غیبگو و خود ولید مغیره بر در مسجد مینشست و چون از او میپرسیدند، سخن اینکه اشخاص را
تصدیق میکرد. و بعضی گفتهاند: مقصود آنها هستند که قرآن را بخش بخش کردند یکی میگفت جادو است دیگر میگفت افسانه
39 [ صفحه 315 ] است و باز یکی میگفت محمّد از خود چنین سخنان میبافد. - است و دیگري میگفت دروغبافی قدیمیها -قرآن- 1
آشکار نمودن است و نشان دادن و جدا « صدع » 94 یعنی آشکارا بدانچه مأموري از شرایع شروع کن و اصل « فَاصدَع بِما تُؤمَرُ »
مجمع: گوید مستهزئین پنج تن از بزرگان « 24 نّا کَفَیناكَ المُستَهزِئِینَ - کردن حق از باطل و پارهاي فافرق معنی کردهاند. -قرآن- 1
قریش بودند که رسول خدا [ص] را مسخره میکردند. ولید بن مغیره و عاص بن وائل و حارث بن طلاطله و اسود بن عبد یغوث و
وَ اعبُد » [ بپاورقی ص 3497 رجوع شود ] «49». اسود بن عبد المطّلب که همگی بعذابی و عقوبتی در دنیا گرفتار و هلاك شدند
99 عموم مفسّرین یقین را معنی کردهاند. و در تأویلات کاشانی است: یعنی بواسطهي تمامی دوران هستی «ُ رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ الیَقِین
99 عموم «ُ وَ اعبُد رَبَّکَ حَتّی یَأتِیَکَ الیَقِین » [ تو عبادت تو بآخر برسد و عابد و معبود حق باشد و بس.[بپاورقی ص 317 رجوع شود
مفسّرین یقین را معنی کردهاند. و در تأویلات کاشانی است: یعنی بواسطهي تمامی دوران هستی تو عبادت تو بآخر برسد و عابد و
383 صفیعلیشاه: باشد اینکه موت ارادي در شهود || عارفش - 306 -قرآن- 335 - 36 -پاورقی- 304 - معبود حق باشد و بس. -قرآن- 1
خواند بناي فی الوجود عابد و معبود آنجا یک ثمود || هر چه غیر از حق بود مندك شود شد دوئیت از میان باقی حقست||
بیتعین ذات پاك مطلق است نه مراتب ماند آنجا نه مقام || جز شهود ذات مطلق و السلام سخن ما: 1- سرگذشت ابراهیم و لوط
در آیت 69 سورهي هود نیز آورده شده است، تکرار آیات و مطالب با کمی تفاوت در قرآن زیاد است. در کتابها جهتی براي
اینگونه تکرارها بنظر نرسید، ولی ممکن است بگوئیم در هر موقعی مناسبتی براي تکرار بوده است، و در اینکه قضیّهي ابراهیم و
لوط چون عربها سابقهي بحال آنها داشتند و بخصوص یهود که بواسطهي دین و تورات رابطهي بیشتر با اینکه قضایا داشتهاند در
مرتبهي اوّل با دستهاي از آنها سر و کار پیدا شده و اینکه مطلب بیان شده است و در نوبت دیگر موجب دیگري پیدا شده است که
[ 40 [ صفحه 316 - پیغمبر موظّف نبوده است آنچه در اوّل باو رسیده است بخواند و بوحی دیگر با جملههاي شبیه بنوبت -قرآن- 5
صفحه 142 از 240
را نظیر یکدیگر معنی کردهاند چنانکه «ٍ وَ إِنَّهُما لَبِإِمام » با جملهي بعد «ٍ إِنَّها لَبِسَبِیل مُقِیم » اوّل باو الهام شده است. 2- مفسّرین جملهي
از ابو الفتوح و طبري و مجمع نقل کردیم، ولی آنچه ما ترجمه کردیم شاید نزدیکتر بظاهر کلمات و جملهها باشد چون در جملهي
اشاره بمجموع آن مطالب و حوادث است یعنی اینکه حوادث خود نشانه است براي مردم باریکبین و اهل « ذلک » اوّل شاید کلمهي
بجاي دو دسته مردم لوط و اصحاب الایکه باشد و واو اوّل جمله « هما » شاید ضمیر « و انّهما لبإمام مبین » فراست، و در جملهي دوم
بمعنی همراهی و معنی چنین باشد: ستمگر بودند و گرفتار شدند، در صورتی که آن دو دسته « بامام » مفید معنی حال باشد و باي
لا تمدّنّ » مردم با امام و پیشواي ظاهر و نمایان بودند که لوط و شعیب باشد که مقام و نبوّت آنها مخفی و پوشیده نبود، 3- آیت 88
تا آخر شاید در خطاب بپیغمبر [ص] اشاره باشد بنگرانی آن حضرت از آسایش و غفلت مردم که آن سرمایه دارها با کمال « عینیک
غفلت سرگرم هوي و هوس خود هستند و از شرائط آدمگري بدور که نه گوش بسخن حق میدهند و نه قدمی بخیر و صلاح بر
میدارند، و همیشه اینکه مال و خواستههاي زندگی در اختیار دارند و مجال حق شنیدن ندارند از اینکه جهت اینکه نگرانی آن
حضرت باین جور تسکین شده که تو چنین وسائل تربیتی داري که سبع المثانی و قرآن عظیم است پس بوسائل غفلت آنها منگر و
از آنچه در اختیار داري استفاده کن و بکار ببر و مردم را رهبري کن و خاطر از موجبات بیخبري آنها آسوده بدار. و از دقّت در
که « وَ لا تَحزَن عَلَیهِم فَاصدَع بِما تُؤمَرُ و یَضِ یق صَدرُكَ » جملهها و آیات دنبالهي اینکه جمله اینکه مطلب خوب واضح میشود مثل
ممکن است بگوئیم: شاید «ُ وَ اعبُد رَبَّکَ، حَتّی یَأتِیَکَ الیَقِین » پیغمبر باید نگران نباشد و دنبالهي کار خویش گیرد، 4- در آیت آخر
معنی علّت و جهت را می- فهماند تا معنی جمله چنین باشد: خداي خود را عبادت کن براي تحصیل یقین. -قرآن- « حَتّی » کلمهي
1858 و - 1815 -قرآن- 1850 - 1688 -قرآن- 1766 - 1667 -قرآن- 1670 - 1645 -قرآن- 1646 - 129 -قرآن- 1623 - -83-52 قرآن- 103
اینکه معنی اگر چه برخلاف گفتهي مفسّرین است ولی استفادهي دیگري میشود که عبادت موجب حصول یقین است، چون اگر
انسان مدتی فکر خود را متوجّه بحق کرد [ صفحه 317 ] حالت آرامش و سکون براي او فراهم میشود و دلبستگی او بیشتر میشود و
لو کشف الغطاء » بتدریج افکار و عقاید دینی او قطعی و غیر قابل تردید خواهد شد، و شاید اینکه از علی علیه السّلام نقل شده است
یعنی اگر پرده برداشته شود و عوالم حقیقت دیده شود یقین من افزوده نمیشود، پیدایش چنین حالت باشد در « ما ازددت یقینا
[ نتیجهي مراقبتها و عبادات که آن حضرت داشته است. [ صفحه 318
[